قهر کرده اید انگار ؟ درست نمیگویم؟
حاجی دیگر نمیخندی ...!
چه شده آن لبخندهای دائمت ؟
قهر کرده اید انگار ؟ درست نمیگویم؟
حاجی دیگر نمیخندی ...!
چه شده آن لبخندهای دائمت ؟
زمانی که افراد چادری و محجبه که در یکی از سالن ها که تعدادشان به ۱۰ نفر هم نمی رسید، وارد سالن امتحان می شدند، مراقبین آن حوزه با لحن تمسخرآمیزی با این جمله از آن ها استقبال می کردند: “چادرتو در بیار! ”
...
من یک لحظه دیدار علی (ع) را به هزاران سال زناشویی با این زن نمی دهم.
به گزارش پایگاه خبری ندای پیشوا،از علامه جعفری می پرسند چی شد که به این کمالات رسیدی ؟! ایشان در جواب خاطره ای از دوران طلبگی تعریف میکنن و اظهار میکنند که هر چه دارند از کراماتی است که بدنبال این امتحان الهی نصیبشان شده :
«ما در نجف در مدرسه صدر اقامت داشتیم . خیلی مقید بودیم که ، در جشن ها و ایام سرور ، مجالس جشن بگیریم ، و ایام سوگواری را هم ،
سنگ وکفن، تابوت و تیر، آه از دلت آه/
تاریخ زخم حنجرت را می شناسد/
از سنگ های نینوا خون می تراود/
شش گوشه های پیکرت را می شناسد/
خورشید هر مغرب طلوعی سرخ دارد/
یعنی حسین بی سرت را می شناسد/
سلام
نام من چادر است ..نام مادرم حجاب و پدرم عفاف است …
روزگارم بد است و از همه شما دلگیرم …
شما
از من که میراث خانمی پهلو شکسته هستم خوب محفاظت نکردید ، هیچ وقت یادم
نمیرود …