بچه های حزب الله

بچه های حزب الله

چگونه در بند خاک بماند آنکه پرواز آموخته‌ است و
چگونه از جان نگذرد آنکس که می‌داند جان بهای دیدار است...

نوشته ها در مورد
تلاشگران

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهدایی» ثبت شده است


افسران - چی برای گفتن داریم؟؟؟؟؟
...شهید گمنام...
اینان که گمنامی را برگزیدند آوازه نامشان در عرش پیچیده است!ما گوش بصیرت نداریم...

مائیم که با این همه نشانه باز هم نمی بینیمشان...
مائیم که هنوز کربلا و ناله هایش را درک نکردیم...
مائیم که نمیفهمیم یا زهرا یعنی چه؟؟؟

وحال آنکه چه جوابی داریم به شهدا بدهیم ؟
۰ نظر ۲۹ مهر ۹۲ ، ۱۹:۴۷
رها

وقتی آقا مهدی، شهردار ارومیه بود، یک شب باران شدید بارید. به طوری که سیل جاری شد. ایشان همان شب ترتیب اعزام گروه امداد را به منطقه سیل زده داد و خودش هم با آخرین گروه عازم منطقه شد. پا به پای دیگران در میان گل و لای کوچه که تا زیر زانو می رسید، به کمک مردم سیل زده شتافت. در این بین، آقا مهدی متوجه پیرزنی شد که با شیون و فریاد، از مردم کمک می خواست. تمام اسباب و اثاثیه‌ی پیرزن  را در داخل زیر زمین خانه آب گرفته بود. آقا مهدی، بی درنگ به داخل زیر زمین رفت و مشغول کمک به او شد. کم کم کارها رو به راه شد. پیرزن به مهدی که مرتب در حال فعالیت بود نزدیک شد و گفت: خدا عوضت بدهد مادر! خیر ببینی.نمی دانم این شهردار فلان فلان شده کجاست تا شما را ببیند و یک کم از غیرت و شرف شما یاد بگیرید؟»
آقا مهدی خنده ای کرد و گفت : راست می گویی مادر! ای کاش یاد می گرفت.

3_Sh-mehdi-bakeri-1600

۰ نظر ۳۱ خرداد ۹۲ ، ۲۲:۳۱
رها