حاج آقا باید برقصه!
این خاطره را همان سال 87 در اتوبوسی که راهی نور بود، از یکی از راویان نورانی شنیدم که خواندنش بعد از سه سال هنوز مو به تنم سیخ می کند... بخوانیدش که قطعا خالی از لطف نیست:
نامه مادر سه شهید اصفهانی به کاترین اشتون
سفر اشتون به اصفهان بهانه ای شده است تا مادر 3 شهید اصفهانی برای وی نامه ای بنویسد و وی را مورد خطاب قرار دهد.
صلام آغای روهانی. بنده یک کم ثواد حستم که از مهظر شما چند ثؤال داشطم.
1-شما گفطید چرا دانشگاه ثاکط اصط و انطغاد داشطید. لتفاً بگویید چرا وغطی در دانشگاه هاظر شدید نگزاشطید طا دانشجویان با شما ثهبط کنند؟
2-شما به ما گفطید آنحایی که از طوافغ ژنو انطغاد می کنند کم ثواد حصطند. لففاً بگویید 20درسد بیشطر اصط یا 5 درسد؟
3-شما که با ثواد حصطید فرمایید برد برد یعنی حمه را ببرند و ما حیچ نبریم؟
4-شما که با ثواد حصطید بفرمایید پلمپ کردن باظرثان آژانص یعنی فعالیت نیروگاه های حصطه ای؟
5-شما که با ثباط حصطید بفرمایید داص را کلید باید طلفظ کنیم؟
6-شما با شعار اعطدال آمدید. لتفاً به ما بگویید یک طراظو برای نشان دادن اعطدال باید حر دو ترفش برابر باشند یا اینکه ثمط چپ آن پایین طر باشد؟
یک چشم باریدن شده بود...
اشک میریخت و حرف می زد...خب بچه است دیگر
با تلاش و اصرار زیاد سعی داشت به ما ثابت کند که پدرش خیلی مرد بزرگی بوده...با همان لحن کودکانه اش می خواست شیر فهممان کند که پدرش کارهای بزرگی انجام داده است... گویی روی فهم ما حساب نمیکرد! گویی ما را از همان قماش نفهم حساب می کرد که پدرش را باور ندارند. حرف هایش بوی پلمپ می داد! اشک می ریخت و حرف می زد... می گفت از خانه که می آمدیم بیرون.چه قدر....چه قدر زیاد خوشحال بودم که یک دستم در دست پدرم بود و دست دیگرم را مادرم در دست داشت...
اما... بووووم ... آرزوهای آرمیتا منفجر شد و همین طور دلِ یک ملت...
من یهودی هستم و افتخار می کنم!« عنوان مقاله ای است که اخیرا یک جوان آمریکایی آن را منتشر کرده است.
او در این مقاله نوشت: من یهودی هستم و افتخار می کنم! امروز تصمیم با ماست. ای اعراب و ای مسلمانان، شکوه و عظمت شما از بین رفته. آیا ندیدید که ما با زیرکی با شما چه کار کردیم؟! در خیابان های شما راه رفتیم و وضع شما ما را به شگفتی وا نمی دارد آیا می دانید چه کار کردیم؟!با همه سادگی حجاب دختران شما را