بچه های حزب الله

بچه های حزب الله

چگونه در بند خاک بماند آنکه پرواز آموخته‌ است و
چگونه از جان نگذرد آنکس که می‌داند جان بهای دیدار است...

نوشته ها در مورد
تلاشگران

انتهای مسیر...

پنجشنبه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۲، ۰۹:۳۵ ب.ظ

کفشهایم را

محکم به پا کردم

قرار بود به قراری برسم

زنگ ساعت

تأخیر را به رخم کشید

حرکت کردم

سمت و سو را

جستجو می کردم

از این و آن می پرسیدم

همچنان در گمراهی

زمان به سرعت

و من به سوی قرار

رسیدم

کسی نبود

هرچه ماندم

هیچ ...

صدایی لرزان ...

به دنبال که هستی ؟

چه می خواهی

نگاه من

شکستن قلبم

صورتش چروکیده بود

دستانش پر از پینه

چشم هایش پنهان

دوباره پرسید

سکوتی مطلق

نگاهی سنگین

و پاهایم لرزان

فقط نظاره می کردم

و در جوابش

جست وجوی ذهنم

هیچ نبود

نزدیک آمد

چقدر آشنایی تو

استخوانهایم

صدایی عجیب می داد

فقط می خواست

بگوید

  خدا هست 


باتشکر ازعلمدارکربلا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">