بچه های حزب الله

بچه های حزب الله

چگونه در بند خاک بماند آنکه پرواز آموخته‌ است و
چگونه از جان نگذرد آنکس که می‌داند جان بهای دیدار است...

نوشته ها در مورد
تلاشگران

۱۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دلنوشته» ثبت شده است


حسین (ع) را منتظرانش کشتند و اینک تویی و این زمانه آخر! این بقیة الله، این الطالب بدم المقتول بکربلا.
حواست که هست؟ محرم دگری آمد و صدای قافله ‏ی عشق می‏آید …
مبادا در کوفه بمانی و فریاد هل من ناصر ینصرنی حسین را بی‏پاسخ بگذاری؛ حسین اکنون منتظر لبیک توست…
لبیک یا حسین (ع)


۲ نظر ۰۸ آبان ۹۲ ، ۱۸:۵۴
قطره



از مکه خبر آمده داغ است خبرها

باید برسانند پدرها به پسرها

از مکه خبر آمده از رکن یمانی

نزدیک اذان ناله بلند است سحرها

داغ است خبرها نکند باد مخالف

در شهر بپیچد بزند شعله به درها

نزدیک سحر قافله ای رد شد از اینجا

ماندیم دوباره من و اما و اگرها

باید بروم زود خودم را برسانم

حتی شده حتی شده از کوه و کمرها

از مکه خبر رفته رسیده ست به کوفه

حالا همه با خیره سری خیره به سرها

بر خاک عزیزی ست... ولی پیرهنش را...

سربسته بگویند پسرها به پدرها

برخاک عزیزی ست و در راه عزیزی ست

خود را برسانید که داغ است خبرها


۰ نظر ۰۸ آبان ۹۲ ، ۱۸:۱۳
قطره

ای کاش اهل عالم میدانستند با آمدنت چه سعادتی نصیبشان خواهد شد...



۰ نظر ۰۵ مهر ۹۲ ، ۱۶:۳۶
قطره




 خداوندا کمک کن از چَرای زندگی دل بکنم و به چِرای زندگی فکر کنم چرا که عاقبت

چَرا مرگ ؛و عاقبت چِرا تولدی دوباره است ... "

۰ نظر ۰۲ مهر ۹۲ ، ۱۶:۱۷
قطره

میلاد
شمس الشموس،خسرو اقلیم طوس،شاه انیس النفوس،برشما تبریک و تهنیت باد




ای آفتاب مهربانی!
می‌خواهم از خورشید بگویم که هر طلوع با انوار خود به پنجره فولاد تو چنگ می‌زند و از ضریح تو نور می‌گیرد.

۱ نظر ۲۶ شهریور ۹۲ ، ۰۰:۰۱
قطره

 

سلام
نام من  چادر است ..نام مادرم حجاب و پدرم عفاف است …
روزگارم بد است و از همه شما دلگیرم …
 شما از من که میراث خانمی پهلو شکسته هستم خوب محفاظت نکردید ، هیچ وقت یادم نمیرود …

۰ نظر ۲۳ مرداد ۹۲ ، ۲۱:۴۲
رها

یادت باشد
دلت که شکست، سرت را بگیری بالا
تلافی نکن، فریاد نزن، شرمگین نباش
حواست باشد
دل شکسته، گوشه‌هایش تیز است.
مبادا که دل و دست آدمی را که روزی دلدارت بود زخمی کنی به کین
مبادا که فراموش کنی روزی شادیش، آرزویت بود
صبور باش و ساکت...

۰ نظر ۱۶ مرداد ۹۲ ، ۲۱:۱۹
رها

.

دل من تنها بود

دل من هرزه نبود...

دل من عادت داشت،که بماند یک جا به کجا؟!

معلوم است،به در خانه تو!

دل من عادت داشت

که بماند آنجا،پشت یک پرده توری

که تو هر روز آن را به کناری بزنی...

دل من ساکن دیوار و دری

که تو هر روز از آن می گزری

دل من ساکن دستان تو بود

دل من گوشه یک باغچه بود

که تو هر روز به آن می نگری

راستی ،دل من را دیدی...؟


.با تشکرازخودتاخدا...

۰ نظر ۳۱ خرداد ۹۲ ، ۱۳:۳۰
رها

خواهرم...برادرم

این روزها بسیار تاسف برانگیز است، این را از عمق وجود محزونم با تو میگویم.

سخنم با توی ایرانیست

نه آن بی تعصب ایرانی و بی فرهنگ آمریکایی

آنها حتی فرهنگ آمریکایی ندارند که اینچنین دستور آشوب می دهند.

اگر ایرانی نیستی دست نوشته حزن آلودم را نخوان

اگر قلبت درد میکند با دست نوشته من خود را مشغول نکن

تنها تو بخوان که ایرانی هستی و در ایران، زندگیت جریان خون را زمزمه میکند:

امروز در هر سایت و وبلاگی میروم تنها سخنی از انتخابات بر چشمانم جاری میشود، جای زمزمه گویی نیست پس فریاد میزنم که نرو...نرو...نرو

۲ نظر ۱۹ خرداد ۹۲ ، ۲۰:۲۱
قطره
شهید محمد اکرامی


«بسمه تعالی»

سلام ای روح پاک و آسمانی! ای فریاد رسای الله اکبر! ای طنین زیبای حقیقت!

 سلام ای برگزیده! اسوه‌ی رشادت، اسطوره دلاوری، سلام بر تو و نجابتت!

 درود بر اشک و لبخند خدا گونه‌ات و سوگند به لحظه ملکوت سوگند به بوی اقاقیا به ثانیه های نور

و غایت و نهایتت.

ای قدیس همیشه جاویدان ! کاش می شد از پشت چشم های خفته، نوشیدن می شهادتت را

نظاره می کرد کاش می شد در ماورای زمان فهمید که بر دامان کدامین نور خدا سر نهادی و به

آسمان اوج گرفتی.

و لبیک بر گیسوان سپید مادر از غم فراق و مردانگی، لبیک بر دلی تنگ و مالامال از اندوه زمانه‌اش،

لبیک بر دستان خالی و چروکیده و انگشتان لرزانش که تنها در تب و تاب دعای تو، قامت راست

کرده. لبیک یا شهیدا لبیک!

مرا به سیر عاشقانه و سلوک عارفانه‌ات دریاب، دستم را بگیر در این وانفسای هوس و تنهایم مگذار

اکنون که سختی وبی قراری ها بیتوته می کنند. ندای ادرکنی بلند و تحمّل تنهایی گران است.

برایم دعا کن ای مستجاب الدعوه و حلالم کن مرا به واسطه جهل خویش حلالم کن تا مدیون خون

ساری و جاری‌ات نباشم و دینی به درخشش وجود تابنده‌ات برایم نماند. حلالم کن.


آلبوم عکس شهید محمد اکرامی در ادامه مطلب

 

۱ نظر ۱۹ خرداد ۹۲ ، ۱۹:۳۲
قطره