ساپورت ، بلایی که امروزه گریبان دختران جوان و حتی آقایان بی غیرت را هم گرفته ...
این سونامی نه تنها یک تیر محلک از نظر فرهنگی به شمار میرود و از عواقب آن میتوان به بی بند و باری در جامعه
و رذیلت اخلاقی و.. اشاره نمود ....
طبق آخرین مطالعات انجام شده ساپورت نه تنها از لحاظ فرهنگی به افراد آسیب میرساند بلکه جسم آنها را نیز مورد تحاجم قرار میدهد
در این پست به چندی از این آسیب های جسمی اشاره میشود.
حاج آقا باید برقصه!
این خاطره را همان سال 87 در اتوبوسی که راهی نور بود، از یکی از راویان نورانی شنیدم که خواندنش بعد از سه سال هنوز مو به تنم سیخ می کند... بخوانیدش که قطعا خالی از لطف نیست:
حسین شریعتمداری روز یکشنبه 18/12/92 طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت:
جناب آقای دکتر روحانی! رئیسجمهور محترم، لطفا به آنچه در پی میآید توجه فرمائید!
«اعتقاد به خدا مربوط به انسانهای عصر توحش است. انسانی که هنوز شاید غارنشینی را هم کشف نکرده بود. زلزله و سیل و طوفان و آتشفشان است و خیال میکند یک قدرت هست که اینها را ایجاد میکند... مذهب مقوله انسان سال 2000 نیست»!
« حتی آدمهایی مثل ابنسینا یا ابوریحان بیرونی هم با آن ذهن خردگرا و ذهن ریاضیشان، درباره مذهب مزخرفات را قرقره میکنند»!
صلام آغای روهانی. بنده یک کم ثواد حستم که از مهظر شما چند ثؤال داشطم.
1-شما گفطید چرا دانشگاه ثاکط اصط و انطغاد داشطید. لتفاً بگویید چرا وغطی در دانشگاه هاظر شدید نگزاشطید طا دانشجویان با شما ثهبط کنند؟
2-شما به ما گفطید آنحایی که از طوافغ ژنو انطغاد می کنند کم ثواد حصطند. لففاً بگویید 20درسد بیشطر اصط یا 5 درسد؟
3-شما که با ثواد حصطید فرمایید برد برد یعنی حمه را ببرند و ما حیچ نبریم؟
4-شما که با ثواد حصطید بفرمایید پلمپ کردن باظرثان آژانص یعنی فعالیت نیروگاه های حصطه ای؟
5-شما که با ثباط حصطید بفرمایید داص را کلید باید طلفظ کنیم؟
6-شما با شعار اعطدال آمدید. لتفاً به ما بگویید یک طراظو برای نشان دادن اعطدال باید حر دو ترفش برابر باشند یا اینکه ثمط چپ آن پایین طر باشد؟
یک چشم باریدن شده بود...
اشک میریخت و حرف می زد...خب بچه است دیگر
با تلاش و اصرار زیاد سعی داشت به ما ثابت کند که پدرش خیلی مرد بزرگی بوده...با همان لحن کودکانه اش می خواست شیر فهممان کند که پدرش کارهای بزرگی انجام داده است... گویی روی فهم ما حساب نمیکرد! گویی ما را از همان قماش نفهم حساب می کرد که پدرش را باور ندارند. حرف هایش بوی پلمپ می داد! اشک می ریخت و حرف می زد... می گفت از خانه که می آمدیم بیرون.چه قدر....چه قدر زیاد خوشحال بودم که یک دستم در دست پدرم بود و دست دیگرم را مادرم در دست داشت...
اما... بووووم ... آرزوهای آرمیتا منفجر شد و همین طور دلِ یک ملت...
داستان واقعی ولنتاین
چند سالی که 25 بهمن (14 فوریه) روز ولنتاین و خرید گل و عروسک ، شکلات و … در کشورمان باب شده است . اکثر جوان ها بدون اطلاع از اینکه اصلا این ولنتاین خوردنی یا پوشیدنی است، فقط می دانند که باید برای کسانی که دوست دارند هدیه بخرند و با این کار بر علاقه خود به آن فرد تاکید ورزند .
اگر روزهای اخیر به مغازه های شهرمان سری زده باشید