به گزارش خبرنگار سیاست خارجی باشگاه خبرنگاران، در طول اعصار همیشه شاهد دخالت و استعمار از سوی بازیگران استکبارجهانی بودهایم که چگونه با نیت شوم خود به نام دموکراسی بر کشورهای مختلف لنگر انداخته تا از منابع و ثروتهای موجود در آنها به سود خود بهرهبرداری کنند.
شهادت ششمین شمع روشنگر و وصی پیغمبر، تسلیت و تعزیت.
یازدهم شهریورماه 1365 روزی که روح محمود کاوه این سردار شجاع اسلام و سرباز وارسته حضرت بقیةالله الاعظم(عج) در عملیات کربلای 2 بر بلندای قله 2519 متری حاج عمران به پرواز در آمد ، دل صخره و کوه ، یاد خاطره شجاعت او را در خود ثبت کرد . آن روز کاوه ، مزد جهاد را که شهادت بود ، دریافت کرد و به بارگاه عزّ الهی فراخوانده شد . خصال و ویژگیهای درخشنده او در تمام مدت خدمتش و در تصدی مسئولیتهای مختلف درسی است بس بزرگ برای همه سربازان اسلام و پاسداران انقلاب اسلامی ، تا با بکارگیری آنها و آراسته شدن به آن سجایای اخلاقی ، نمونه هایی ازلشکریان مخلص حضرت صاحب الزمان (عج) باشند و خود را برای دفاع از حریم اسلام و ارزشهای متعالی آن ، همواره مهیا و آماده سازند .
روایت همسر شهید از خواستگاری تا سه سال زندگی با محمود کاوه :
یکی
از محافظان مقام معظم رهبری نقل می کنند که: افتخارمان این است که در
استان تهران، خانوادة دو شهید به بالا نداریم که آقا خانهشان نرفته باشد.
تقریباً محله و خیابان اصلی در شهر تهران نداریم که ایشان نیامده باشند و
بلد نباشند. تکتک این محلههای خود شما را من حداقل میدانم ما خانواده
شهید سه شهید و دو شهید نداریم که ایشان نیامده باشند.
حدود شش، هفت
سال بعضی روزهای شیفت کاریام، مسئول تنظیم ملاقات خانوادة معظم شهدا من
بودم. بههمینخاطر میدانم شرایط و وضعیت چگونه بود. دیدارهای خانواده
شهدا، باصفاترین، باحالترین لذتی که آدم میخواهد ببرد را دارد.
بعضیهایش
خیلی سوزناک است. یک خانواده شهید میروی...
کفشهایم را
محکم به پا کردم
قرار بود به قراری برسم
زنگ ساعت
تأخیر را به رخم کشید
حرکت کردم
سمت و سو را
جستجو می کردم
از این و آن می پرسیدم
همچنان در گمراهی
زمان به سرعت
و من به سوی قرار
رسیدم
کسی نبود
هرچه ماندم
هیچ ...
صدایی لرزان ...
به دنبال که هستی ؟
چه می خواهی
نگاه من
شکستن قلبم
صورتش چروکیده بود
دستانش پر از پینه
چشم هایش پنهان
دوباره پرسید
سکوتی مطلق
نگاهی سنگین
و پاهایم لرزان
فقط نظاره می کردم
و در جوابش
جست وجوی ذهنم
هیچ نبود
نزدیک آمد
چقدر آشنایی تو
استخوانهایم
صدایی عجیب می داد
فقط می خواست
بگوید
خدا هست
باتشکر ازعلمدارکربلا